عمرى كه خدا از فرزند آدم پوزش را مى پذيرد شصت سال است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  مقالات (اجتماعی)  >  امیرالمؤمنین(علیه السلام) اسوه امام خمینی در حقوق شهروندان

امیرالمؤمنین(علیه السلام) اسوه امام خمینی در حقوق شهروندان

علی اکبر ذاکری

کلمات کليدي:حقوق شهروندی؛حکومت علوی؛عهد نامه مالک اشتر؛امنیت اجتماعی؛عدالت قضائی و عدالت اجتماعی.

در این مقال، به حقوق شهروندی بر اساس سیره علوی، از نگاه امام خمینی پرداخته شده است. در آغاز چند نکته مهم درباره حقوق شهروندی، که بر اساس تابعیت و حقوق متقابل است، بیان گردیده و روی این نکته تأکید شده که افزون بر حکومت نبوی، حکومت علوی، به طور گسترده ملاک عمل امام خمینی بوده است. و در موارد مختلف، امام به عهد نامه مالک اشتر استشهاد کرده است، زیرا که در آن حقوق اساسی وجود دارد. در ادامه، سیره علوی، به بحث گذارده شده و با محور قراردادن حق حیات و زندگی، ریشه یابی و بررسی سخنِ معروف امام علی در عهدنامه مالک، آن جا که می فرماید: »مردم یا برادر دینی تو هستند، یا مانند تو در آفرینش« در دستور کار قرار گرفته است. از جمله گزاره هایی که از آن سخن به میان آمده، عدالت قضائی در حکومت علوی است که مورد تأکید مکرر امام خمینی بوده و نیز توجه به امنیت اجتماعی اقلیتها، عدالت در حکومت و تأمین مالی تمام مردم و...

حقوق شهروندی از گزاره هایی است که امروزه بسیار از آن سخن به میان است. بسیار کسان، علاقه مندند بدانند امام خمینی، به حقوق شهروندی از چه منظر می نگریسته است. البته ناگفته نماند عنوان شهروندی در زمان امام خمینی، کم تر مطرح بوده است و بیش تر «حقوق مردم» و یا در گزاره های موضوعات مهم اجتماعی، از «حقوق ملت» سخن به میان بوده است. با جست وجو در سخنان امام درباره »حقوق مردم« به نکته های بسیار و درخور توجه برمی خوریم، ولی تعبیر حقوق شهروندی در کلام ایشان دیده نمی شود، امّا آن چه درباره »حقوق مردم« در بسیاری از موارد در کلام ایشان بازتاب یافته، مساوی است با حقوق شهروندی. و تنها در مواردی اندک، ممکن است، بین آن چه که امام از حقوق مردم بیان داشته، با حقوق شهروندی، تفاوتهایی دیده شود.

مواردی که در صحیفه امام از حقوق مردم بازتاب یافته، مهم ترین آنها، بیانیه هشت ماده ای امام است که موارد ابتلا از حقوق مردم و شهروندان، به روشنی و به گونه ای راه گشا در آن آمده است که بسیار مهم و در خور توجه است و می تواند ملاک عمل در نظام جمهوری اسلامی قرار گیرد.

پیش از ورودِ به مواردی که امام خمینی به سیره علوی در باب حقوق مردم استشهاد کرده است، بایسته است چند نکته مهم مورد توجه قرار بگیرد.

1. ملاک، حکومت نبوی و علوی

از سخنان امام خمینی چنین فهمیده می شود که در جهان اسلام، از آغاز تا امروز، تنها دوران حکومت پیامبر و امیرالمؤمنین را می توان ملاک عمل در نظام اسلامی قرار داد. چون حکومت اسلامی حقیقی، تنها در دوران این دو بزرگوار تشکیل شده است و به حقیقت پیوسته و حکومتهای دیگر، گرچه عنوان اسلامی داشته اند، ولی به گونه ای نبوده اند که بتوان آنها را آیینه تمام نمای اسلام نامید. اکنون، چند نمونه:

»در صدر اسلام، در دو زمان، دو بار حکومت اصیل اسلام مُحقَّق شد: یک زمان رسول اللَّه و دیگر وقتی که در کوفه علی بن ابی طالب، سلام اللَّه علیه، حکومت می کرد. در این دو مورد بود که ارزشهای معنوی حکومت می کرد؛ یعنی یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذرّه ای از قانون تخلّف نمی کرد. حکومت در این دو زمان، حکومت قانون بوده است. و شاید دیگر هیچ وقت حاکمیت قانون را بدان گونه سراغ نداشته باشد. [1]

امام، در این فراز، قانون گرایی این دو حکومت اصیل و ناب اسلامی را در کانون توجه خود قرار می دهد و ملاک عمل. معیاری که هیچ گاه این دو حکومت از آن سربرنتافته و پیوسته به آن پای بند بوده اند.

«زمان پیغمبر هم قانون حکم می کرد، پیغمبر مجری بود. زمان امیرالمؤمنین هم، قانون حکم می کرد، امیرالمؤمنین مجری بود. همه جا باید این طور باشد که قانون حکم کند. یعنی خدا حکم بکند. حکم خدا. حاکم یکی است: خدا. قانون، قانون الهی، دیگران هم مجری. » [2]

وقتی که قانون الهی حاکم بود، همه در برابر قانون الهی مساوی هستند، از هر طایفه و قبیله ای که باشند. امام، به روشنی این مطلب را بارها بازگو می کند و حتی به روشنی یادآور می شود خود پیامبر و امیرالمؤمنین، که بهترین حکومت و اصیل ترین آن را تشکیل دادند و ستونهای آن را برافراشتند پیرو قانون بودند و آنی از آن سر برنتافتند:

«اسلام، حکومت اش حکومت قانون است؛ یعنی قانون الهی، قانون قرآن و سُنَّت است. و حکومت، حکومتِ تابع قانون است؛ یعنی خود پیغمبر هم تابع قانون، خود امیرالمؤمنین هم تابع قانون، تخلّف از قانون یک قدم نمی کردند و نمی توانستند بکنند. خدای تبارک و تعالی می فرماید که اگر چنانچه یک تخلّفی بکنی، یک چیزی را به من نسبت بدهی، تو را اخذ می کنم، و وَتینَت را قطع می کنم. اسلام دیکتاتوری ندارد، اسلام همه اش روی قوانین است. »[3]

امام، بر این باور بود که حضرت امیر(عليه السلام)در عهدنامه مالک اشتر، هم تکلیف مالک را و هم دیگر والیان را، به درستی روشن کرده است:

»چنانچه حضرت امیر(علیه السلام) خودش هم برنامه اش را در آن »عهدنامه مالک اشتر« بیان فرموده است که حکومت و آن اشخاصی که از طرف ایشان حاکم بر بلاد بودند، تکلیف شان در همه جهات چه هست.

به حسب آن تعیینِ رسول اکرم الگوی خلافت را و برنامه حضرت امیر کیفیت ولایتِ ولات در افراد را - آن طور که بیان فرموده اند - تمام این حکومتها که سر کار آمده اند تا حالا. »[4]

2. عهد نامه مالک اشتر

با تأکیدهای فراوان امام روی عهدنامه مالک اشتر، معیار و ملاک کار ایشان در کشورداری و حکومت، به دست می آید. ایشان محور کار در حکومت داری و اجرای عدالت به معنای واقعی را، در حرکت بر مدار عهدنامه مالک اشتر می داند:

«عدالت به معنای واقعی این است که در ارتباط با دول و معاشرت با مردم و معاملات با مردم و دادرسی و قضا و تقسیم درآمد عمومی، مانند حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) رفتار کند و طبق برنامه ای که برای مالک اشتر، و در حقیقت برای همه والیان و حکام، تعیین فرموده است؛ چون بخشنامه ای است عمومی که فقها هم اگر والی شدند بایستی دستورالعمل خویش بدانند. »[5]

در سخنی دیگر، درباره اهمیت و زوایای مهم اجتماعی و سیاسی عهدنامه می گوید:

»امیرالمؤمنین(عليه السلام)در زمان حکومت اش - که بسیار کوتاه و بسیار با ناگواریها مقابل بود - می بینید که وقتی که آن نامه را به مالک اشتر می نویسد چه مسائل مهمی را، مسائل سیاسی را، مسائل اجتماعی را، همه چیز را در آن جا ذکر می فرماید، با این که یک بخشنامه ای برای یک نفر بوده است. »[6]

ایشان عهدنامه مالک اشتر را دلیل بر سیاسی بودن اسلام می داند؛ عهدنامه ای که دستورهای سیاسی مهمی در آن ذکر شده است. [7] از این عهدنامه به عنوان بخشنامه ای در سیاست دینی یاد می کند و آن را برخوردار از ذخیره های مهم می داند که باید شایستگی بهره بردن از آن را در زمینه های مختلف داشته باشیم.[8]

بنا براین، اگر ما در این مقال، به مواردی درباره حقوق مردم و حقوق شهروندی، به عهدنامه تمسک جستیم، که در متن سخنان امام خمینی، اثری از آنها نبود، بر اساس ملاک بودن عهدنامه از نظر امام خمینی است.

3. حقوق شهروند بر اساس تابعیت

امروزه، حقوق شهروندی کامل در دنیا بر اساس تابعیت رقم می خورد، در حالی که در روزگاران پیشین، بر اساس عقیده بوده است. البته در اسلام بر بنیان عقیده استوار است؛ اما درباره افراد غیرمسلمان، قضیه فرق می کند. در صورتی که نظام کشوری، آنان را به رسمیت بشناسد، از حقوق اساسی برخوردارند.

4. وظایف متقابل مردم و دولت

در هنگام بحث از حقوق شهروندی، این نکته نیز در کانون توجه قرار گرفته که این حقوق، متقابل است؛ یعنی همان گونه که حکومت، کارهایی را درباره شهروندان بر عهده دارد که باید انجام دهد، مردم نیز نسبت به دولت کارهایی را به عهده دارند. فرزندان ذکور کسانی که تابع یک کشور هستند، وظیفه دارند برای خدمت به کشور خود، به سربازی بروند، چه اقلیت دینی باشند و چه از اکثریت مردم باشند.

در صدر اسلام، گروه های دینی غیرمسلمان، هیچ گونه وظیفه ای در برابر برقراری امنیت در جامعه نداشتند، اینها جزیه می پرداختند و نظام اسلامی در برابر این پرداخت، امنیت آنها را تأمین می کرد و از دوش آنها دفاع از سرزمین، مرزها و شرکت در عرصه های نبرد را برمی داشت؛ ولی امروزه که ملاک شهروندی در کشورها تابعیت است و اقلیت نیز مانند اکثریت از حقوق مساوی برخوردار است، همه موظف به پاسداری از کشورند و باید افرادی را به عنوان سرباز گسیل بدارند و اقلیت نیز در کنار اکثریت، به پاسداری از مرزها بپردازد و حتی حق ورود به ارتش و نیروهای مسلح را دارد.

نگاهی به سیره علوی

آشنایی دقیق و همه سویه، با سیره علوی، به ما کمک می کند، که چرایی تکیه امام خمینی را به این سیره تابناک و همیشه رخشان، دریابیم. امام، سیره علوی را مشعل راه خود قرار داده بود و تمام تلاش اش بر این بود که در پرتو آن حرکت کند و ارکانِ حکومت مردمی خرد را بر آن استوار سازد. بویژه نامه امام به مالک اشتر را در کانون توجه خود قرار داده بود و آن را حکمی حکومتی [9] و سرشار از مسائل سیاسی مهم می دانست.

1. حق حیات و زندگی [10]

امام علی(عليه السلام)برای همگان حق حیات و زندگی قائل بود و بر این باور بود و بر آن اصرار داشت که بی جهت نمی توان این حق را از کسی گرفت، چه او مسلمان باشد، یا از اقلیتهای شناخته شده و یا ناشناخته و کم تر شناخته شده و غیر توحیدی. این نکته مهمی است، برخلاف آن چه شاید شماری بخواهند از فقه استفاده کنند و آن این که حق حیات، فقط از آن مسلمانان و اقلیتهای شناخته شده مذهبی در اسلام است، مانند یهود، نصارا، مجوس و به قولی صابئیان. و دیگران باید، یا پیرو یکی از این مذاهب باشند و یا این که تسلیم مرگ شوند؛ امّا سیره امام علی(عليه السلام)برخلاف این برداشت و دیدگاه فقهی شماری از فقیهان بود. حضرت ایشان، حق حیات را برای بشریت می دانست، نه تنها برای کسانی که بر دین اسلام گردن نهاده اند و یا اهل کتاب اند.

امیرالمؤمنین(علیه السلام)امه خود به مالک اشتر، می نویسد:

«َ أَشْعِرْ قَلْبَک الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیةِ، وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ، وَ اللّطْفَ بِهِمْ، وَ لا تَکونَنَّ عَلَیهِمْ سَبُعاً ضارِیاً تَغْتَنِمُ أَکلَهُمْ فإِنَّهُمْ صِنْفان: إِمَّا أَخُ لَک فِی الدّینِ، أَوْ نَظیرُ لَک فِی الْخَلْق»؛[11]

دل خویش را با مهر به رعیت سرشار ساز و به آنان مهربانی ورز و لطف نما. و مباش همچون جانوری درنده که خوردن شان را غنیمت شماری! چه رعیت دو دسته اند: یا برادر دینی تواند، یا در آفرینش با تو برابر و همانند.

فراز دوم سخن حضرت، تمام کسانی را در بر می گیرد که به عنوان شهروند، در پرتو نظام اسلامی زندگی می کنند. کسی حق ندارد بی جهت و بدون مجوز قانونی، دست به مال و جان اینان دراز کند.

این فراز وقتی به درستی و روشنی فهمیده می شود که نامه امام را به محمد بن ابوبکر، والی پیشین مصر، مورد مطالعه قرار دهیم. محمد بن ابوبکر در مصر، با مسائل علمی و فقهی چندی رو به رو شد که در نامه ای از حضرت خواست، وی را در باب قضاوت و حکم بین مردم یاری رساند.

امیرالمؤمنین از نامه محمد بن ابوبکر، بسیار خوشحال شد و در نامه ای دراز دامن، وی را راهنمایی کرد و به پرسشهای او پاسخ داد که در این جا به دو مورد از پرسشها و پاسخها اشاره می کنیم:

۱. حکم مرد مسلمانی که با زنی نصرانی زنا کرده است.

۲. حکم زندیقانی)بی دینان( که خورشید و ماه و یا چیزهای دیگری را می پرستند و یا آنانی که مرتد شده و از اسلام برگشته اند.

حضرت در پاسخ به پرسشهای وی نوشت:

»؛أنْ أقِمِ الْحَدَّ فیهِمْ عَلَی الْمُسْلِمِ الَّذی فَجَرَ بِالنَّصْرانیةِ، وَ ادْفَعِ النَّصْرانِیةَ إِلَی النَّصاری یقْضُونَ فیها ما شاؤُوا، وَ أَمَرَهُ فِی الزَّنادِقَةِ أَنْ یقْتُلَ مَنْ کانَ یدَّعِی الإسْلام و یتْرُک سائِرَهُمْ، یعْبُدُونَ ما شاؤُوا»؛[12]

در جمع مسلمانان بر مرد مسلمانی که زنا کرده، حد جاری نما و زنِ زناکارِ مسیحی را به مسیحیان تحویل ده، تا آن گونه که می خواهند)و دستور دین آنهاست( درباره او قضاوت کنند.

و درباره زنادقه به او فرمان داد: مدعی اسلام و مرتد، کشته شود و دیگران را وانهد، تا آن چه را که خواهند بپرستند.

بخش اول پاسخ حضرت، در تهذیب و استبصار شیخ طوسی، با فرقهایی آمده است. در فقیه، پرسش دیگری از حضرت آمده که در این نقل نیامده است.

در منابع اهل سنت نیز این پرسشها و پاسخها آمده است.

پرسش اول و پاسخ حضرت در منابع مختلفی نقل شده است.[13]

پرسش و پاسخ دوم که محل بحث ماست، در مصنف ابن ابی شیبه، در دو مورد با یک سند نقل شده، که ابوالاحوص از قابوس بن مخارق از پدرش نقل کرده است: علی، محمد بن ابی بکر را به عنوان امیر مصر اعزام کرد، او در زمان مأموریت نامه ای به حضرت نوشت و چگونگی رفتار با پرستندگان خورشید، ماه و... را پرسید و از مرتدان. حضرت در پاسخ مرقوم فرمود:

»؛وَ أَمَرَهُ فِی الزَنادِقَةِ أنْ یقْتَلَ مَنْ کانَ یدَّعِی الاسلامَ، و یتْرُک سائِرَهُم یعْبُدونَ ما شأُوا»[14]

درباره زنادقه به او فرمان داد که مدعی اسلام و مرتد، کشته شود و دیگران را وانهد تا آن چه را که خواهند بپرستند.

نکته مهم در این فرمان، آزاد گذاردن کسانی است که غیرخدا را می پرستند و وادار نکردن آنان به پیروی از یکی از ادیان آسمانی. کم ترین دلالتی که این حدیث دارد، نشان می دهد حاکم اسلامی از چنین اختیاری برخوردار است که سازوار با نیاز اجتماع، در مواردی اقلیتهای غیر مذهبی را آزاد بگذارد و با آنان همان رفتاری را داشته باشد در پاسداشت حقوق شان و... که با دینداران و هم کیشان خود دارد و انجام می دهد. امام این مطلب را به روشنی در نامه مالک اشتر بیان فرموده است:

»افراد یا برادر دینی تو هستند و یا مانند تو در آفرینش انسان اند«.

در همین راستا، یعنی آزاد گذاردن مردمان در گزینش، به مورد دیگری اشاره می کنیم:

خلیفه دوم، بنا داشت زمینهای فتح شده آباد را که به آن مفتوحة العنوه می گویند و از آن مجاهدان است، بین آنان تقسیم کند. این تقسیم، بر اساس تقسیم کشاورزان زمین بود، که به هر مجاهد سه نفر همراه با زمین می رسید.

علی(عليه السلام)پیشنهاد کرد، کشاورزان و زمینهایی که در اختیارشان قرار دارد، تقسیم نکند، بلکه زمینها در دست کشاورزان باقی بماند و از کشاورزانی که زمین در اختیارشان گذارده می شود، خراج و مالیات گرفته شود.[15]

برابر این پیشنهاد که به آن عمل شد، از برده شدن بسیاری از مردم جلوگیری شد و کشاورزان، با هر دین و آیینی که داشتند، تحت نظارت دولت اسلامی، آزادانه زندگی می کردند و فقط لازم بود مالیات، که همان خراج است، بپردازند؛ بر اساس این قانون، کسی حق نداشت آنان را وادارد که مسلمان شوند و یا بر آنان تنگ بگیرد و گردن آنان را به زیر یوغ بردگی ببرد و یا اگر مسلمان نشدند، حیات و زندگی را از آنان بگیرد و باعث مرگ شان بشود. این حکم، نه تنها در عراق، بلکه در تمام سرزمینهای فتح شده، از جمله مصر که محمد بن ابی بکر از آن می پرسد، حاکم گردید. اهمیت موضوع در این است که علی بن ابی طالب(عليه السلام)این موضوع را، که بی گمان بر اساس آموزه های وَحیانی است، پیشنهاد می کند.

منتسکیو همین روش را در صدر اسلام، باعث گسترش دین اسلام در سطح جهان می داند که از مردمان سرزمینهای فتح شده، فقط یک مالیات می گرفتند و آنان را آزاد می گذاشتند.

خداوند به این رفتار زیبا، شایسته، خردمندانه و برابر با فطرت انسانی، دستور فرموده و از مسلمانان خواسته است با کسانی که با آنان از دَرِ ستیز و رویارویی و جنگ وارد نشده و از دیارشان نرانده اند، نیکی کنند و عدل ورزند، زیرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.[16]

2. امنیت اجتماعی برای همه

در نظام اسلامی، همه شهروندان، باید از امنیت برخودار باشند و به هیچ روی، نبایست امنیت جمعی را به بهانه این که مسلمان نیستند در مخاطره قرار داد و نسبت به آن بی توجه بود.

امام خمینی، به موردی از سیره علوی اشاره می کند که حضرت به جهت آسیب دیدن شماری از زنان اهل کتاب، به شدت ناراحت شده و بیان می کند اگر فرد مسلمان از این غصه بمیرد، شایسته است.

ایشان در موارد بسیار، به مناسبتهای گوناگون و از زاویه های مختلف برای اثبات حق مردم و شهروندان، به این واقعه، به عنوان الگوی حکومت دینی اشاره می کند:

× »حضرت امیر، سلام اللَّه علیه، می فرماید که شنیدم که یک لشکر آمدند... و یک خلخال از پای یک ذِمیه ربودند، چه کردند؛ یک خلخال از پای یک ذمّیه، از پای یک زن یهودی یا نصرانی ربوده اند؛ بعد نقل است که ایشان فرمودند: اگر انسان بمیرد برای این، چیزی نیست. یک همچو انسانی، ما یک همچو حاکمی می خواهیم. »[17]

× »این رئیس مذهب ما حضرت امیر، سلام اللَّه علیه، هست که وقتی می شنود که یک زن ذِمّی را که یهودی شاید بوده است، این را خلخال از پایش لشکر کذا درآوردند، آن قدر ناراحت می شود که می گوید اگر انسان بمیرد در یک همچو امری، سزاوار است.

یک همچو حکومتی است. و چنانچه یک حکومت اسلامی، به آن طوری که اسلام می خواهد، آن طوری که خدای تبارک و تعالی می خواهد، در ایران و در سایر جاها، تحقق پیدا بکند، دیگر ظلم درش بسته می شود، تعدیات درش بسته می شود. حکومتها، دیگر نمی توانند ظلم کنند و نمی کنند و ارتشیها و سایر قوای انتظامی همه در خدمت مردم هستند. »[18]

* پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، کسانی دسیسه بازانه می گفتند: که اگر حکومت اسلامی بر پا شود اقلیتهای دینی، از جمله یهودیان و مسیحیان از دَم تیغ گذرانده می شوند.

امام خمینی، بطلان این ادعا را اعلام کرد و در رد آن به سیره علوی تمسک جست. و آن فراز شکوه مند سیره علوی را فراروی مردمان گذارد که امام از بیرون کشیدن خلخال از پای زن ذِمّی سخت برآشفته می شود و می فرماید:

«اگر مرد مسلمانی از غم این حادثه بمیرد، چه جای ملامت است.»

«این که ما می گوییم: حکومت اسلامی، آنها از آن طرف می گویند که: یهودیها را تا آخر می کشند، نصارا هم تا آخر می کشند! حرفهایی است که البته شاه باید برای نگهداشتن تاج و تخت فاسد خودش، این عمال اش را وادار کند که این مسائل، این حرفها را بزنند و به هر چه دلش می خواهد تشبث بکند. ما تمام یهودیها و نصرانیها، زرتشتیها و سایر مللی که در مملکت مان زندگی می کنیم، حکم اسلام است که با اینها باید درست ]و[ خوب رفتار کرد، به عدالت رفتار کرد. ما تَبَع آنیم که وقتی یک خلخال را از پای یک زن یهودی می کشند، می گوید اگر انسان بمیرد، بهتر است... عیبش نمی کند اگر انسان ]از[ غصه بمیرد که یک همچو چیزی شده. ما می خواهیم یک همچو موجودی را اطاعت کنیم. » [19]

امام خمینی، از رأفت و رحمتی که حکومت اسلامی سبب گسترش آن می شود، سخن می گوید و از آرامشی که نه تنها اقلیتهای مذهبی از آن برخوردار خواهند شد که دیگر ملل نیز از سایه سار آن بهره خواهند برد.

* زمانی که استکبار جهانی دَم از حقوق بشر می زند و مدعی حقوق بشر می شود و بر ایران اسلامی خرده می گیرد که حقوق بشر را رعایت نمی کند و... امام خمینی این واقعه را نمونه ای از بشر دوستی نظام اسلام می داند که در آن، حقوق همه مردم حفظ و امنیت همه برقرار می شود و به هر مقدار و از هر گروهی که امنیت سلب شود، برای حاکم اسلامی از جمله امام علی(عليه السلام)تأثر برانگیز است:

«و این طور باشد که اگر که لشکرهای کذا آمدند، معاویه، یا کی آمده است، و یک خلخالی را از پای یک ذِمیه، از پای یک زن یهودی، یا زن نصرانی ربوده، می فرماید: اگر کسی بمیرد برای این قضیه، در تأسف این قضیه، حق دارد. این، آن رعیت را می خواهد. این آدمی است بشر دوست، برای این که نقطه اتکا دارد. اتکایش به یک عالَمی است، ماورای این عالَم. همه اش خورد و خوراک نیست، همه اش زندگی حیوانی نیست، یک مطلب دیگری در کار است.»[20]

* امام خمینی، رعایت حقوق مردم و شهروندان را وظیفه حاکم اسلامی می داند که امام علی(عليه السلام)آن را به درستی رعایت می کرده است:

«ما دعوی شیعه گری را می کنیم. ادعا هست که ما شیعه و تابع هستیم. در مقام امتحان، باز شیعه هستیم؟ تَبَع هستیم آن طوری که او هست؟ به اندازه ای که وسعت وجودی ما هست، تبعیت می کنیم؟ با دوستان مان، با رفقای مان، با همکیشان مان، با بشر، آن طور رفتار می کنیم؟ آن شخصی بود که وقتی یک خلخال را از پای یک ذِمّیه، یا یهودی یا نصارا بوده است، بیرون آورده بودند اشرار - قریب به این معنی - فرموده است که: اگر انسان بمیرد برای این ننگی که واقع شده و این چیزی که واقع شده است، خیلی بعید نیست. ما هم مدّعی هستیم که شیعه هستیم. رؤسا و دولتمردان بیدار بشوند!»[21]

# امام، تلاش می ورزد که سیره امام علی(عليه السلام)بویژه موضع گیری آن حضرت در برابر این رویداد بزرگ و دغدغه ها، نگرانیها و غصه های او در برابر رنج و درد مردم، آسیبها و بی حرمتیها و ظلمها، سرلوحه و سرمشق حرکت مسؤولان و استانداران و دست اندرکاران قرار بگیرد. از این روی، هرگاه مقتضی می بیند به این حادثه مهم اشاره می کند. از جمله در دیدار با استانداران، بخشداران و مسؤولان تصمیم گیرنده نظام اسلامی در مناطق مختلف کشور، آنان را به این سیره علوی توجه می دهد و از آنان می خواهد برابر این روش حضرت، حرمت مردم و شهروندان را پاس بدارند. و به آنان یاد آوری می کند که عالَم محضر خداوند است و در هیچ جا نباید گناه و معصیت و به مردم ستم کرد، چه در حضور مردم و چه در خفا و نهان؛ زیرا خداوند در همه حال بر کردار آدمی آگاهی دارد:

»شما آقایان، فرمانداران و بخشداران و دیگران و همین طور همه اجزاء حکومت اسلامی، امروز همان طور که وضع ظاهری تان یک وضع بی آلایشی است، وضع روحی و معنوی تان هم همان طور باشد. همان طوری که حضرت امیر، سلام اللَّه علیه، می فرماید که وقتی به او اطلاع داده بودند که یک خلخالی را از پای یک زن - حالا یا یهودی بوده یا نصاری، کشیدند، می فرماید که - به حسب نقل - که انسان اگر از غصه بمیرد، عیب نیست. این طور در مقابل ظلم ناراحت می شدند. شما همه در محضر خدا هستید، هر جا باشید. قلبهای شما در محضر خداست، بازوهای شما، چشمهای شما، همه چیز شما در محضر خداست و خدا حاضر است در همه جا.»[22]

اصل واقعه در زمان امیرالمؤمنین

از آن جا که امام خمینی به این حادثه تاریخی در دوران حکمروایی امام علی(عليه السلام)و چگونگی برخورد آن حضرت با این رویداد، بسیار اشاره و استناد جسته و آن را معیار در پاسداشت حقوق مردم و شهروندان قرار داده است، بایسته است خلاصه ای از این واقعه تاریخی را بازگو کنیم:

پس از جنگ نهروان، معاویه برای نا امن جلوه دادن مناطق تحت سیطره امیرالمؤمنین(عليه السلام)کسانی را مأمور می کرد و به آن مناطق می فرستاد، تا به قتل و غارت مردم بپردازند. سفیان بن عوف غامدی را به شهر انبار فرستاد. وی با کارگزار آن شهر، به نام اشرس بن حسان بکری، درگیر شد [23] و او را کشت و به غارت اموال مردم، از مسلمان و غیر مسلمان، پرداخت. گزارشهای این یورش ناجوانمردانه، به امام علی(عليه السلام)رسید. آن حضرت بسیار متأثر و ناراحت شد و خطبه ای ایراد کرد [24] و به نقلی، نامه ای طولانی در باب جهاد نگاشت و آن را مردم کوفه شنیدند. [25] در این خطبه که به شماره بیست و هفت در نهج البلاغه آمده به این موضوع پرداخت و از ستمی که بر زنان غیرمسلمان در این رویداد غیرانسانی و هول انگیز رفته بود، این سان زبان به شکوه گشود:

»اکنون سربازان این مردِ غامری، به انبار در آمده و حسّان، پسر حسّان بکری را کشته و مرزبانان را از جایگاه های خودش رانده اند.

شنیده ام، مهاجم به خانه های مسلمانان، و کسانی که در پناه اسلام اند، درآمده، گردن بند و دست بند و گوشواره و خلخال از گردن و دست و پای زنان به درمی کرده است؛ حالی که آن ستمدیدگان برابر آن متجاوزان، جز زاری و رحمت خواستن، سلاحی نداشته اند. سپس غارت گران، پشتواره ها از مال مسلمانان بسته، نه کشته ای بر جای نهاده و نه خسته، به شهر خود بازگشته اند. اگر از این پس مرد مسلمانی از غم چنین حادثه ای بمیرد، چه جای ملامت است، که در دیده من شایسته چنین کرامت است. »[26]

3. دوری از ستم به دیگران

امام خمینی در اوج قدرت، تمام تلاش اش این بود که نگذارد کوچک ترین ستمی به دیگری روا داشته بشود. همیشه و در همه روزگاران دوران حاکمیت، این رفتار را داشت و آنی از آن سر برنتافت.

در مناسبتهای گوناگون، برای این که این رفتار را در جامعه نهادینه کند و هیچ صاحب قدرتی به خود اجازه ندهد آنی از این مسیر جدا شود و از رفتار انسانی زاویه بگیرد، به سیره و سخن مولای متقیان علی ابن ابی طالب، اشاره می کرد و این جمله زیبا را از امام و مولای خود، نقل می کرد:

«اگر همه عالم را به من بدهند که یک مورچه را در حبه ای که بر داشته ظلم کنم، نخواهم کرد. »[27]

«حضرت امیر(علیه السلام) که می فرماید که من، قسم می خورد به این که اگر همه دنیا و چه را به من بدهند، من ظلم، حتی به آن مور نمی کنم. »[28]

این سخن را حضرت در برابر خواست بیش تر برادرش عقیل از بیت المال فرموده است؛ آن هم پس از برخورد هوشیارانه و تیزنگرانه با کسی که هدیه ای برای حضرت آورده بود.

اشعث بن قیس برای حضرت حلوائی آورده بود، تا مگر بتواند خود را به آن جناب نزدیک کند و مقامی بگیرد. حضرت متوجه قضیه شد و فرمود: اگر این زکات است، بر ما حرام است و اگر هدیه است، آمده ای که مرا فریب بدهی!

در همین خطبه، به داستان برادرش عقیل اشاره می کند که سهم بیش تری از بیت المال می خواسته و حضرت آهن گداخته ای را به او نزدیک کرده است. وقتی عقیل احساس داغی می کند، ناراحت می شود و می گوید: می خواهی مرا را با آتش بسوزانی؟

حضرت می فرماید: چگونه است که تو از آتش افروخته شده توسط انسان این قدر وحشت داری و من از آتش غضب الهی نگران نباشم؟

در ادامه این خطبه، آن جمله جاودانه را می فرماید:

»؛وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلاکهَا عَلَی أَنْ أَعْصِی اللَّهَ فِی نَمْلَةً أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةً مَا فَعَلْتُهُ»؛[29]

به خدا، اگر هفت اقلیم را با آن چه زیر آسمانهاست به من دهند، تا خدا را نافرمانی نمایم و پوست جوی را از مورچه ای به ناروا بربایم، چنین نخواهم کرد.

البته روشن است که رفتاری این چنین، از هر کسی ساخته نیست. کسی نمی تواند به این اوج دست یازد و به این رتبه فرا رود.

امام علی(علیه السلام) خود نیز به پیروان و پیرامونیان این نکته را یادآور شده است:

«بدانید که شما چنین نتوانید کرد، لیکن مرا یاری کنید به پارسایی و در پارسایی کوشیدن و پاکدامنی و درستی ورزیدن.»[30]

امام خمینی، با همه تاکیدها به پیروی از سیره علوی، یادآور می شود آن چه امام علی(علیه السلام) انجام می داد، افزون بر نیازهای عدالت خواهانه یک حکومت بوده است، اما باید توجه کرد در اصول و کلیات شیوه عمل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و علی(علیه السلام) را ملاک قرار داد و از ستم به مردم دوری گزید:

»آن صفاتی که در کلیات حکومت، کلیات صفاتی که در حکومت معتبر است، ما باید از کیفیت حکومت حضرت امیر، سلام اللَّه علیه، اقتباس بکنیم و یاد بگیریم؛ منتهی ما نمی توانیم تمام آن جهات را ]فراهم کنیم[، کسی نمی تواند تمام آن جهات را مراعات بکند؛ یعنی یک مقدار زیادش، زاید بر اصل قضیه حکومت بوده است، یک کارهای نمونه ای مخصوص به خودِ آن بزرگوار بوده است؛ لکن اصل مسأله ای که حکومت باید یک حکومت عادل باشد و بین مردم هیچ ظلم نکند.... در حکومت اسلامی اگر یک نفر - مثلاً - یک شخصی را کشت، این را می گیرند و قصاص می کنند، لکن یک سیلی اگر کسی به او بزند، آن یک سیلی باید انتقام کشیده ]شود[ برای این که این زاید بر آن مقدار است. یک روز حبس، اگر کسی را حبس بکنند، بر خلاف نظام اسلام است. موارد خاصی دارد. گاهی حبس می شود. این طور نیست که هر کس را بردند از اول، مثل این حکومتهایی که الآن روی کار هستند، هر کس را که گرفتند، اول یک مدتی کتکش بزنند و مدتهایی کتک بزنند و حبس بکنند و زجر بکنند، و اینها بعدها هم که تفتیش کردند فهمیدند که اشتباه کردند، آن وقت بگویند ما »اشتباه« کردیم!»[31]

در شرع، با مجرم، حتی با قاتل و یا کسی که گناه بزرگی انجام داده است، نمی توان بی ضابطه رفتار کرد و بیرون از چارچوبی که شرع تعیین کرده به بازخواست از او و تنبیه او پرداخت.[32]

این که امام خمینی در این فراز می گوید حتی سیلی زدن بی جهت به متهم و مجرم، بازخواست دارد، به نظر می رسد به داستان قنبر اشاره دارد، که در هنگام اجرای حد شرعی، سه ضربه اضافی زد، حضرت علی(عليه السلام)فرمود: حد خورده این سه ضربه را از قنبر تقاص کند و او، سه ضربه شلاق به قنبر زد.[33] پس هیچ کس حق ندارد به دیگران ستم روا دارد، گر چه مجری قانون باشد.

امام خمینی در موارد متعدد به رویارویی امام علی(عليه السلام)با معاویه اشاره می کند، ستم معاویه به مردم را سبب این رویاروییها می داند. و این که امام، اصرار برکنار گذاردن معاویه داشت، برای جلوگیری از ستم به مردم بود؛ ولی موفق نشد، از این روی ناگزیر به جنگ بااو برخاست، تا مانع ستم وی به مردم بشود. به دیگر سخن، جنگهای حضرت، برای جلوگیری از ستم کسانی مانند معاویه و دیگران بود، رسالتی که همیشه بر دوش خود احساس می کرد:

«حضرت امیر، سلام اللَّه علیه، که قیام کردند بر ضد معاویه، البته می خواستند به این که معاویه را از مقام خودش کنار بزنند و یک... آدمی که فاسق است و مال مردم خور است آن را بزنندش کنار، و یک آدم صحیحی را به جای او بگذارند، در شامات و سوریه و آن جاها. لکن جلوگیری از ظلم معاویه، یک تکلیف شرعی بود که باید قیام کنند به این امر و به مردم بفهمانند که این ظالم است و باید این طور اشخاص دفع بشوند. »[34]

امام خمینی، رسالت خود را تنها در این نمی دانست که کارگزاران حکومت اسلامی را از ستم پرهیز دهد و به گونه ای برنامه ریزی کند و به مدیریت جامعه پردازد که ریشه ستم بخشکد و هیچ کس به خود اجازه ندهد گرد ستم بچرخد، بلکه رسالت بزرگ خود می دانست که به یاری ستمدیدگان برخیزد و به رویارویی با ستم پیشگان:

«ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر می دهد و می فرماید:

»؛وَ کونا لِلظّالِمِ خَصْماً، وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»؛[35]

دشمن ستمگر، و یاور و پشتیبان ستمدیده باشید.[36]

در ادامه می گوید:

«امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارت گری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند:

«أما وَ الَّذی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ وَ ما أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمأِ أَنْ لا یقارّوا عَلی کظَّةِ ظالِمً وَ لا سَغَبِ مَظْلُومً، لأَلْقَیتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها وَ لَسَقَیتُ آخِرَها بِکأْسِ أَوَّلِها؛ وَ لَأَلْفَیتُمْ دُنْیاکمْ هذِهِ أَزْهَدَ عِنْدی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزً»؛[37]

سوگند به آن که بذر را بشکافت و جان را بیافرید، اگر حضور یافتن بیعت کنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمی شد، و اگر نبود که خدا از علمای اسلام پیمان گرفته که بر پرخوری و غارت گری ستمگران و گرسنگی جانکاه و محرومیت ستمدیدگان خاموش نمانند، زمام حکومت را رها می ساختم و از پی آن نمی گشتم. و دیدید که این دنیاتان و مقام دنیایی تان در نظرم از نَمی که از عطسه بزی بیرون می پرد ناچیزتر است.[38]

روشن است جلوگیری از ستم باید همه شهروندان را دربرگیرد و در نظام اسلامی، نباید به هیچ کس ظلم شود و همه در برابر قانون یکسان باشند و اگر مرتکب خلاف گردند مجازات شوند.

4. عدالت قضائی

عدالت قضائی و مساوی بودن افراد در برابر قانون، از حقوق مهم شهروندان است. امام خمینی در این موضوع، به سیره امام علی(عليه السلام)استناد می جوید که بسیار ره گشاست و بیان گر یکی از جلوه های زیبای عدالت قضایی اسلام. ایشان در چندها مورد [39] به جریان شکایت حضرت از مرد یهودی اشاره می کند که زره حضرت را دزدیده بود. حضرت به نزد قاضی ای می رود که خود برنشانده بود و در کنار مرد یهودی می نشیند و از این که قاضی او را با کنیه ابوالحسن صدا می زند، به او اعتراض می کند.40]

امام خمینی، این رویداد تاریخی و رفتار ناب و دقیق حضرت امیر(عليه السلام)را هم در سخنرانیها و هم در مصاحبه ها، با اوریانا فالانچی [41] و دیگران، بیان می کند [42] تا نمونه روشنی از عدالت قضائی اسلام را به دیگران نشان دهد.

اهمیت موضوع وقتی بیش تر می شود که بدانیم حضرت علی(عليه السلام)در زمان خلفای پیش از خود، برای پی گیری حق خود، طرح دعوا و پاسخ گویی به شکایات، در دادگاه های حقوقی، دو وکیل داشت. در دوران خلافت ابوبکر و عمر برادرش عقیل وکیل وی بود و در دوران عثمان، عبدالله بن جعفر. این از آن روی بود که با طرفهای دعوا، خود به بگو مگو نپردازد؛ اما در دوران حکومت خویش، خود شخصا در دادگاه حاضر می شد که شیوه حکومت و عدالت را برای دیگران نشان بدهد، در حالی که عبد الله بن جعفر و کسان دیگر بودند که می توانستند به وکالت از ایشان این شکایت را پی گیری کنند.

در این جا دو نمونه از سخنان امام را در استناد به این رویداد و استفاده ای که از آن برده است، یادآور می شویم:

۱. »رئیس دولت در زمان حضرت امیر، سلام اللَّه علیه، در محضر قاضی حاضر شد، و با آن یهودی که ادعا داشت - یا ایشان ادعا داشتند - طرح دعوا کردند و قاضی وقتی که خواست احترامی از حضرت امیرالمؤمنین بکند، ایشان گفتند: حق نداری؛ در محضر قضا ما یکی هستیم. و بعد هم حکم را علیه او - علیه حضرت امیر - داد و ایشان تسلیم شدند. اسلام ]دارای[ یک همچو امری است. اسلام یک همچو آزادی، یک همچو دموکراسی دارد. کجا همچو امری است؟ در کجا سراغ دارید که رئیس دولت را در محضر قاضی که از ]طرف[ خود او نصب شده است، حاضر کند و به دادخواهی با یک یهودی احضار کند و حاضر بشود و تسلیم قاضی باشد؟ در کدام مملکت - این مملکتهایی که ادعای آزادی و دموکراسی می کنند - سراغ دارید؟ بیاورید نظیر این را. »[43]

۲. «حضرت امیر، سلام اللَّه علیه، در یک محاکمه ای - که آن وقتی بود که خلیفة اللَّه بود و خلیفه مسلمین بود و قضات را هم خودش تعیین می کرد - یک محاکمه ای بود بین حضرت امیر و یک نفر غیر مُسْلم - یهودی ظاهراً بود - و قاضی... با کنیه اسم حضرت را بُرد، گفت نه، حق نداری، باید مساوی باشیم، در نشستن مساوی، در همه چیز مساوی. وقتی هم که حکم بر خلاف کرد، پذیرفت. آن خلیفه بحقِّ خدا بود و شماها باید به او اقتدا بکنید. همه ما باید اقتدا بکنیم. البته هیچ کدام طاقت نداریم، مثل او باشیم؛ لکن این قدر باشد که اگر نامه ما را بردند آن جا، بگویند اینها هم شیعه هستند؛ اینها هم تابع اند. »[44]

اصل داستان زره [45]

زره حضرت علی(علیه السلام) ربوده می شود. امام دزد را شناسایی می کند، امّا یقه دزد را نمی گیرد که زره اش را بگیرد. از زور برای گرفتن زره خود استفاده نمی کند؛ بلکه مانند دیگر شهروندان به قاضی برگمارده خود به نام شریح، شکایت می کند و از طریق دادگاه برای احقاق حق خود، موضوع را پی گیری می کند و در کنار مردی غیر مسلمان قرار می گیرد.

قاضی از علی(عليه السلام)شاهد می خواهد او فرزندش حسن و قنبر را به عنوان شاهد معرفی می کند.

قاضی شهادت حسن بن علی را نمی پذیرد، که فرزند اوست و شهادت قنبر نیز پذیرفته نمی شود چون برده است؛ از این روی، به سود مرد یهودی حکم می کند.[46]

مرد غیرمسلمان، هنگامی که با این پدیده شگفت رو به رو می شود، حاکم بزرگ اسلامی را کنار خود می بیند و حکم قاضی را، سریع واکنش نشان می دهد، هم اقرار می کند که زره از آن امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و هم اسلام می آورد:

«؛هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ جَاءَ إِلَی الْحَاکمِ وَ الْحَاکمُ حَکمَ عَلَیهِ فَأَسْلَمَ ثُمَّ قَالَ: الدِّرْعُ دِرْعُک سَقَطَتْ یوْمَ صِفِّینَ مِنْ جَمَلً أَوْرَقَ فَأَخَذْتُه»؛[47]

این امیرالمؤمنین است که به سوی قاضی آمده و قاضی بر ضد وی داوری کرده است! پس مرد مسلمان شد و گفت: این زره زره توست که روز جنگ صفین از روی شتر سفید و سیاهت افتاد و من آن را برداشتم.

این حادثه، در منابع عامه، با افزوده هایی آمده است:

«مرد یهودی چند قدمی رفت و بر گشت و گفت: من گواهی می دهم که این مانند احکام پیامبران است. امیرالمؤمنین مرا به پیش قاضی برد و قاضی او، علیه او داوری کرد. شهادت می دهم که خدائی جز خدای یکتا نیست و محمد بنده و رسول اوست. »

و افزود: ای امیرالمؤمنین به خدا سوگند، زره، زره توست، به سوی صفین می رفتی و از بار شترت بیرون قرار گرفت و من برداشتم.

حضرت فرمود: اگر مسلمان بشوی برای توست و او را با اسبی روان کرد و او در جنگ نهروان در رکاب علی کشته شد.[48]

5. عدالت گرایی

عدالت، رکن جامعه است که تک تک شهروندان باید در زندگی فردی و اجتماعی از آن بهره ببرند.

امیرالمؤمنین(عليه السلام)در دوران حکومت، زندگی فردی و اجتماعی شهروندان را بر این مدار به حرکت در می آورد.

امام خمینی، که برای برپایی عدل قیام کرد و در دوران حکومت، به گسترش آن همت گمارد، به موارد بسیاری از سیره عادلانه حضرت اشاره دارد. برخورد حضرت با دخترش در گرفتن گردن بندی به امانت از بیت المال، یکی از این نمونه هاست.

او در موارد دریافت مالیات از اهل ذِمّه، از هرگونه ستمی به آنان، جلوگیری می کرد. به جای پول نقد و جزیه ای که قرار بود بدهند، از محصولات آنان می گرفت. هر گاه گروهی را گسیل می داشت برای نبرد و جهاد، به آنان سفارش می کرد، مبادا به معاهدان ستم روا دارند و به آنان زور بگویند. این مسأله در دستورنامه ها و بخش نامه های حضرت، به روشنی بازتاب یافته است. حتی برای رفع مشکل غیر مسلمانهای ساکن اطراف کوفه جلسه دیدار تشکیل داد و از آنان خواست یک نفر به عنوان سخن گو مشکلات و مسائل آنان را مطرح کند.

6. علاقه و خدمت به تمام مردم

امیرالمؤمنین(علیه السلام) با تمام مردمی که در قلمرو حکومت او بودند، علاقه مندانه و خدمت گزارانه برخورد می کرد و به مشکلات آنان، با حساسیت ویژه می نگریست و در رفع آنها تلاش می ورزید، چه در رده مسلمانان بودند و چه در رده غیرمسلمانان.

امام خمینی به این اوج از زندگی امام علی(علیه السلام) سخت توجه داشت؛ از این روی شمه ای از آن را این گونه بیان می کند:

«خوراک ساده علی(علیه السلام) از باب همدردی و علاقه وی به تمام مردم تحت حکومت اش بود و می گویند: یک همچو وضع حکومتی در بشر معلوم نیست تحقق پیدا کرده باشد. و ما آرزوی یک همچو حکومتی داریم. یک حکومت عادل که نسبت به افراد رعیت علاقه مند باشد؛ عقیده اش این باشد که باید من نان خشک بخورم که مبادا یک نفر در مملکت من زندگی اش پست باشد، گرسنگی بخورد. ما می خواهیم یک همچو حکومت عدلی ایجاد کنیم. »[49]

امام علی(عليه السلام)در نامه به عثمان بن حنیف، حاکم بصره، می نویسد:

»ولی هیهات که هوای نفس بتواند بر من پیروز شود، و شدت حرص مرا به گزیدن خوراکها برانگیزد، در حالی که شاید در حجاز یا یمامه کسی باشد که امید به قرص نانی نداشته باشد، و هیچ گاه یک شکم سیر غذا نخورده باشد! هیهات که من با شکم سیر بخوابم و در پیرامون من شکمهایی گرسنه و جگرهایی تشنه دیده شود»[50]

تصور نشود حضرت این احساس را فقط نسبت به مسلمانان داشته است، بلکه نسبت به تمام افراد جامعه چنین احساسی داشته و راضی نمی شد هیچ کس در حکومت اش گرسنه باشد. این را می توان به روشنی از واکنش امام درباره پیرمرد مسیحی نابینایی که گدایی می کرد، دریافت:

«؛اِسْتَعْمَلْتُمُوهُ حَتَّی إِذَا کبِرَ وَ عَجَزَ مَنَعْتُمُوهُ أَنْفِقُوا عَلَیهِ مِنْ بَیتِ الْمَالِ» [51]

از او کار کشیدید، و چون پیر و ناتوان شد او را رها کردید! از بیت المال خرج او را بدهید.

علامه مجلسی در شرح تهذیب می نویسد:

»این روایت دلالت می کند که می توان از بیت المال، برای اداره زندگی فرد ذِمّی ناتوان، هزینه کرد.»[52]

نتیجه

از آن چه گذشت استفاده می شود سیره علوی ملاک عمل امام خمینی و اسوه وی در حکومت داری بوده است. امام افزون بر سیره نبوی، سیره علوی، بویژه عهدنامه مالک اشتر را منشوری برای سیاست ورزی در نظام اسلامی می داند. برابر همین معیار و ملاک، به تمام شهروندان یکسان می نگرد که بایستی از حقوق طبیعی خود برخوردار باشند و از این قاعده کسی مستثنی نیست. امنیت همگان باید حفظ شود، در برابر قانون با آنان به گونه مساوی برخورد شود، حرمت شان پاس داشته شود، همه زیر پوشش عدالت قرار بگیرند، در رسیدگی به مشکلات آنان، به هیچ روی کوتاهی نشود به هیچ کس، تحت هیچ عنوان، ستم روا داشته نشود، و بدون مجوز قانونی کسی به زندان افکنده نشود. تکدی گری از جامعه برچیده شود، هرکس، با هر عقیده و مسلکی، در دوران درماندگی، از بیت المال اداره شود.

منابع

- أخبار القضاة، ابن حیان وکیع محمد بن خلف بن حیان)م 306 ق.(، مطبعة الاستقامة، قاهره، 1366 ق.

- الأخبارالطوال، دینوری، احمد بن داوود دینوری)م 282 ق.(، تحقیق عبد المنعم عامر، افست شریف رضی، قم، 1368 ش.

- الاستخراج لأحکام الخراج، حنبلی عبد الرحمان بن احمد بن رجب)م 795 ق.(، دارالمعرفه، بیروت.

- الأموال، أبو عبید القاسم بن سلام )م:224ه. (، تحقیق: خلیل محمد هراس، دارالفکر، بیروت 1408ه - 1988م.

- أنساب الأشراف، احمد بن عیسی بن جابر بلاذُری)م 279 ق.(، تحقیق محمد باقر محمودی، ج2، مؤسسه اعلمی، بیروت.

- تاریخ بغداد، أحمد بن علی أبوبکرالخطیب البغدادی، دارالکتب العلمیه، بیروت.

- تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، أبی القاسم علی بن الحسن بن هبةالله بن عبدالله)م: 571 ه. ق.(، تحقیق علی شیری، دارالفکر، بیروت.

- تهذیب الأحکام، طوسی شیخ محمد بن حسن طوسی)م 460 ق.(، تحقیق سید حسن موسوی خرسان، دارالتعارف، بیروت 1401 ق.

- جمل من أنساب الاشراف، احمد بن عیسی بلاذری)م 279 ق.(، دارالفکر، بیروت.

- چهل حدیث)اربعین حدیث(، حضرت امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ 4، تهران 1388 ش.

- حلیةالاولیاء، اصفهانی ابو نعیم احمد بن عبداللّه اصفهانی،)م 430 ق.(، چاپ اول، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1409 ق.

- الخراج وصناعة الکتابة، قدامة بن جعفر، تحقیق: محمد حسین الزبیدی، چ اول، دارالرشید، العراق.

- الخراج، یحیی بن آدم قرشی)م 203 ق.(، دارالمعرفه، بیروت، 1399ق.

- سنن البیهقی الکبری، بیهقی ابوبکر احمد بن حسین بن علی بیهقی)م 458 ق.(، ده جلدی، دارالمعرفه، بیروت، 1413 ق.

- سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، علیه السلام، علی اکبر ذاکری، جلد2 و3، بوستان کتاب، قم.

- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید)م 656 ق.(، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیست جلدی، اسماعیلیان، قم.

- صحیفه امام، حضرت امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران.

- الغارات، ثقفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی)م 283 ه. ق.(، تحقیق عبدالزهراء حسینی، دارالاضواء، بیروت و دو جلدی، تحقیق محدث ارموی.

- فتوح البلدان، بلاذری ابوالحسن احمد)م 279 ق.(، تحقیق رضوان محمد رضوان، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1398 ق؛ افست منشورات ارومیه، قم1404 ق.

- الکافی)اصول، فروع، روضه(، کلینی محمدبن یعقوب کلینی)م 329 ق.(، تحقیق علی اکبر غفّاری، دارالکتب الاسلامیه، تهران.

- المصنّف فی الاحادیث و الآثار، ابن ابی شیبه عبداللّه بن محمد بن ابی شیبه کوفی عبسی)م 235ق.(، تحقیق سعید محمد لحّام، دارالفکر، بیروت 1414 ق.

- ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، مجلسی علامه محمد باقر، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم.

- من لا یحضره الفقیه، محمد بن علی بابویه قمی، صدوق)م 381 ق.(، تحقیق علی اکبر غفّاری، چاپ دوم، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1404 ق.

- مناقب آل أبی طالب، رشید الدین محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی )م588 ق.(، انتشارات علّامه، قم.

- نهج البلاغه، سید رضی، تحقیق صبحی صالح، هجرت، قم 1414ه.ق.

- الوافی، فیض کاشانی محمد محسن)م 1007 ق.(، مکتبة الامام امیرالمؤمنین، اصفهان.

- وسائل الشیعه، شیخ محمد بن حسن حرّ عاملی)م 1104 ه. ق.(، تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت، قم.

- ولایت فقیه، حکومت اسلامی، حضرت امام خمینی، چ 20، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران 1388 ش.

پی نوشتها

[1] صحیفه امام، ج1/11.

[2] همان/522.

[3] صحیفه امام، ج22/11.

[4] همان/22.

[5] همان/28.

[6] صحیفه امام، ج155/18.

[7] همان، ج186/8. »و از کاغذی که به مالک اشتر نوشته و دستورهایی که داده، همه اش دستورهای سیاسی است. ما غفلت کردیم از مبادی امر و از صدر اسلام و از کیفیت سیاست رسول اکرم و از سیاست امیرالمؤمنین - سلام اللَّه علیه. «

[8] همان، ج43/6.»اسلام دین سیاست است؛ حکومت دارد. شما بخشنامه حضرت امیر و کتاب حضرت امیر به مالک اشتر را بخوانید، ببینید چیست. دستورهای پیغمبر و دستورهای امام، علیه السلام، در جنگها و در سیاسات ببینید چه دارد. این ذخایر را ما داریم، عُرضه استفاده اش را نداریم. ذخیره موجود است، همه چیز داریم، عُرضه استفاده نداریم.«

[9] همان، ج302/14.

[10] همان، ج28/5.»چنانچه حضرت امیر خودش هم برنامه اش را در آن »عهدنامه مالک اشتر« بیان فرموده است که حکومت و آن اشخاصی که از طرف ایشان حاکم بر بلاد بودند تکلیف شان در همه جهات چه هست. «

[11] نهج البلاغه، نامه 53.

[12] المصنف ابن ابی شیبه، ج586/6؛ ج597/7.

[13] سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج214/2.

[14] همان.

[15] الخراج، قرشی ابن یحیی/42؛ الأموال، ابوعبید/24 و چاپ دیگر/74؛ الخراج وصناعة الکتابه، ابن قدامه/362؛ تاریخ بغداد، ج 8/1؛ سنن الکبری، ج134/9؛ تاریخ مدینة دمشق، ج193/2؛ سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین)ع(، ج 3/ فقال له علی بن أبی طالب: »دَعهُم یکونوا مادَّة للمسلمین فَترَکهُم. «

[16] سوره ممتحنه(60) آیه 8.»لاینْهاکمُ اَللّهُ عَنِ اَلَّذِینَ لَمْ یقاتِلُوکمْ فِی اَلدِّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوکمْ مِنْ دِیارِکمْ أَنْ تَبَرّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اَللّهَ یحِبّ اَلْمُقْسِطِینَ. «خدا شما را از نیکی کردن و عدالت نسبت به کسانی که درکار دین با شما نجنگیدند و شما را از دیارتان بیرون نکردند باز نمی دارد؛ زیرا خدا عدالت پیشگان را دوست دارد.

[17] صحیفه امام، ج164/4.

[18] همان، ج39/12.

[19] همان، ج328/5.

[20] همان، ج403/4.

[21] همان، ج458/13.

[22] همان، ج279/18.

[23] أنساب الأشراف، بلاذری، ج442/2؛ و جمل من آنساب الأشراف، ج201/3، چاپ زکار.

[24] الغارات، ثقفی/ 320؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج585/2.

[25] الأخبارالطوال، دینوری/211؛ جمل من آنساب الأشراف، بلاذری، ج201/3.

[26] نهج البلاغه/70، خطبه 27.»و هذا اخوغامدً قدوردت خیله الانبار و قدقتل حسّان ابن حسّان البکری و ازال خیلکم عن مسالحها وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کانَ یدْخُلُ عَلَی الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الأُخْرَی الْمُعَاهِدَةِ فَینْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلائِدَهَا وَ رِعَاثَها مَا تَمْتَنِعُ ]تَمْنَعُ[ مِنْهُ إِلاّ بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلا مِنْهُمْ کلْمُ وَ لا أُرِیقَ لَهُمْ دَمُ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً.«

[27] چهل حدیث(اربعین حدیث)/552.

[28] صحیفه امام، ج228/20.

[29] نهج البلاغه، خطبه 224؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج245/11.

[30] نهج البلاغه، نامه 45، به عثمان بن حنیف:»؛أَلَا وَ إِنَّ لِکلِّ مَأْمُومً إِمَاماً یقْتَدِی بِهِ وَ یسْتَضِی ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکمْ قَدِ اکتَفَی مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیهِ أَلَا وَ إِنَّکمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِک وَ لَکنْ أَعِینُونِی بِوَرَعً وَ اجْتِهَادً وَ عِفَّةً وَ سَدَادً. «

[31] صحیفه امام، ج30/5.

[32] الکافی، ج354/7.»؛قَضَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(عليه السلام)أَنَّ مَا أَخْطَأَتِ الْقُضَاةُ فِی دَمً أَوْ قَطْعً فَعَلَی بَیتِ مَالِ الْمُسْلِمِینَ.«

[33] همان، ج260/7. »؛إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(عليه السلام)أَمَرَ قَنْبَرَ أَنْ یضْرِبَ رَجُلًا حَدّاً فَغَلُظَ قَنْبَرُ فَزَادَهُ ثَلاثَةَ أَسْوَاطً فَأَقَادَهُ عَلِی(عليه السلام)مِنْ قَنْبَرً ثَلاثَةَ أَسْوَاطً. «

[34] صحیفه امام، ج18/5.

[35] نهج البلاغه، نامه 47.

[36] حکومت اسلامی/37.

[37] نهج البلاغه، خطبه 3.

[38] حکومت اسلامی/37.

[39] صحیفه امام، ج327 197/4؛ ج513/5؛ ج463 163 57/6؛ ج258/7؛ ج232/8.

[40] همان، ج258/7.

[41] همان، ج96/10.

[42] همان، ج291/11.

[43] همان، ج126/7.

[44] همان، ج123/9.

[45] الغارات(دوجلدی)، ج722/2.

[46] الکافی، ج385/7؛ من لا یحضره الفقیه، ج109/3.»؛أَنَّ عَلِیاً(عليه السلام)کانَ فِی مَسْجِدِ الْکوفَةِ فَمَرَّ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قُفْلً التَّیمِی وَ مَعَهُ دِرْعُ طَلْحَةَ فَقَالَ عَلِی(عليه السلام)هَذِهِ دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولا یوْمَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ ابْنُ قُفْلً یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ اجْعَلْ بَینِی وَ بَینَک قَاضِیک الَّذِی ارْتَضَیتَهُ لِلْمُسْلِمِینَ فَجَعَلَ بَینَهُ وَ بَینَهُ شُرَیحاً.... «

[47] مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج105/2؛ بحار الأنوار، ج57/41.

[48] أخبار القضاة، ج 200/2؛ حلیة الأولیاء، ج 140/4؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 487/42. »؛فقال أما أنا فأشهد أن هذه أحکام الأنبیاء أمیر المؤمنین قدمنی إلی قاضیه وقاضیه یقضی علیه أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمدا عبده ورسوله الدرع والله درعک یا أمیر المؤمنین. «

 [49] صحیفه امام، ج57/6.

[50] نهج البلاغه، نامه 45.

[51] تهذیب الأحکام، ج293/6؛ الوافی، ج446/10؛ وسائل الشیعه، ج66/15.

[52]ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج191/10.

منبع :مجله  حوزه  فروردین ماه سال 1393 شماره 171