معرفى اجمالى
كتاب« تكملة منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة»، تأليف استاد حسن زاده آملى، به زبان عربى و در ادامه كار عالم جليل، مرحوم ميرزا حبيب الله خويى قدس سره، صاحب كتاب« منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة»، است.
چون جناب ميرزا حبيب الله، موفق به اتمام شرح خود نشد، استاد حسن زاده، به فرمان استاد خود، حضرت علامه شعرانى، به اين كار همت گماردند.
شايان توجه است كه استاد، در كتاب خود، علاوه بر شرح و بسط و توضيح فرمايشات حضرت وصى( علیه السلام )، متعرض مصادر و مآخذ خطب و رسائل كه جايش در شرح مرحوم خويى خالى بود، گرديده است و آنچه كه ايشان را بر عمل مزبور برانگيخت، اين بود كه جرجى زيدان عيسوى، در باره نهج البلاغة، نوشته بود: نمى توان مطالب موجود در نهج البلاغة را به على بن ابى طالب، منسوب دانست، زيرا در آن دوران، عرب، كجا اين حرف ها را مى فهميد تا على بن ابى طالب بيايد و آنها را بفرمايد؟ سيد رضى و سيد مرتضى كه هر دو اديب بودند، در زمانى كه سطح دانش مردم بالا آمده بود، نشستند و اين مطالب را نوشتند و براى ترويج كتاب خود، آن را به على بن ابى طالب( علیه السلام )، نسبت دادند.
بدين جهت بود كه استاد، بر آن شد تا مصادر و مآخذ خطب و رسائل را كه ساليانى پيش از سيد رضى و سيد مرتضى، در دست مردم بود، ذكر كند تا جايى براى آن گونه توهمات نبوده باشد.
البته لازم به ذكر است كه تكملة منهاج البراعة، در مقايسه با خود منهاج، از مزيت ديگرى نيز برخوردار است و آن، عبارت از اين است كه استاد، با احاطه بر جميع مبانى عرفانى و فلسفى و كلامى و هيوى و ديگر علوم، توانسته است از عهده تبيين اسرار و نكته ها و حقايق كلمات امام( علیه السلام ) كه امام الكلمات است، به خوبى برآيد و اين، چيزى است كه شرح مرحوم خويى، على رغم تمام امتيازاتش، فاقد آن است.
ساختار
كتاب، در پنج جلد( جزء پانزدهم، شانزدهم، هفدهم، هجدهم و نوزدهم)، تنظيم شده است. روش استاد، در اين شرح، چنين است كه ابتدا، متن كلام امام( علیه السلام ) را مى آورد، سپس لغات مشكل آن را تحت عنوان« اللغة»، معنا مى كند، آن گاه در ذيل عنوان« الاعراب»، به تركيب آن مى پردازد و در مرحله سوم، در زير عنوان« المعنى»، آن را تفسير مى كند و در آخر، تحت عنوان« الترجمة»، آن را به فارسى برمى گرداند.
گزارش محتوا
پاره اى از مطالب كتاب، اجمالا، عبارت است از: ترجمه و شرح و تركيب سخن حضرت، در باره شمه اى از فوايد رسالت حضرت محمد( ص)، همراه با معناى لغات ذو قار، الصدع، لمّ، الفتق، الرتق، الواغرة، الضغائن و قدح؛ ترجمه و شرح و تركيب سخن حضرت با عبد الله بن زمعه كه در زمان خلافت آن حضرت، بدون هيچ استحقاقى، مالى را طلب كرد، همراه با معناى لغات الجلب، الجنازة و الفى ء؛ ترجمه و شرح و تركيب سخن حضرت، در باره اهميت زبان و زبان آورى خويش و ويژگى دورانى كه در آن مى زيست، همراه با معناى لغات الصبغة، فلا يسعده، تنشبت، تهدلت، غصونه، عكفت، اصطلحوا، الادهان، الفتى، العارم، الشائب، القارى و مذق؛ ترجمه و شرح و تركيب سخن حضرت، در باره اختلاف مردمان در خَلق و خُلق، همراه با معناى لغات الطين، الفلقة، السبخة، العذب، الحزن، السهل، الرواء، الهمة، الزاكى، السبر، الضريبة، الجليبة، التائه و طليق الجنان؛ ترجمه و شرح و تركيب سخن حضرت، خطاب به رسول الله( ص)، در هنگام تجهيز او، همراه با معناى لغات النبوة، الانباء، السماء، المسلى، الجزع، نفد، ماء الشئون، الداء، مماطلا، الكمد، محالفا، لا يستطاع و البال؛ ترجمه و شرح و تركيب سخن حضرت، در باره رفتن وى در پى رسول الله( ص)، پس از هجرت او از مكه به مدينه، همراه با معناى لغات جعلت، مأخذ رسول الله( ص)، اطأ و العرج؛ ترجمه و شرح و تركيب سخن حضرت، در باره غنيمت شمردن فرصت در زندگى، همراه با معناى لغات فى نفس البقاء، الصحف، التوبة...؛ شرح و تركيب سخن حضرت، در باره حكمين و مذمت اهل شام، همراه با معناى لغات جفاة طغام عبيد و...
ترجمه و شرح و تركيب سخن حضرت، در باره پاره اى از اوصاف آل محمد( ص)، همرا با معناى لغات مشكل؛ ترجمه و شرح و تركيب سخن حضرت، خطاب به ابن عباس هنگامى كه وى، پيام عثمان را( مبنى بر بيرون رفتن آن حضرت از مدينه، تا مردم كمتر نام وى را براى خلافت ببرند، در دوران محاصره عثمان) به آن حضرت رساند، همراه با معناى لغات مشكل؛ ترجمه و شرح و تركيب سخن حضرت، در باره برانگيختن ياران، به كار پيكار، همراه با معناى لغات مشكل؛ شرح و تركيب نامه حضرت، به اهل كوفه، در هنگامى كه براى تنبيه ناكثين، از مدينه به بصره مى رفت، همراه با معناى لغات مشكل.
نامه هايى از حضرت، خطاب به مردم كوفه پس از فتح بصره؛ خطاب به شريح قاضى كه در زمان قضاوتش، خانه اى را به هشتاد دينار خريده بود؛ خطاب به برخى از سرداران لشكرش؛ خطاب به اشعث بن قيس؛ خطاب به معاويه؛ پاسخ به معاويه در اواخر جنگ صفين؛ خطاب به جرير بن عبد الله بجلى، هنگامى كه وى را براى بيعت گرفتن از معاويه، به سوى وى گسيل داشت و...