امام علی(ع) در آینه نهج البلاغه(3)
چهارمین دوره از حیات امام علی(علیه السلام) که ربع قرن ادامه داشت، دوران بعد از رحلت پیامبر(ص) و کنارگیری امت از امام(علیه السلام) و محرومیت امام از منصب الهی و رهبری و زعامت جامعه اسلامی است؛ که بر اثر شرائط خاص آن عصر حضرت ناگزیر از سکوت و کناره گیری از صحنه اجتماع شد؛ با این همه در شرائط مناسب از بیان حقائق و احقاق حق خود و خاندانش خودداری نکرد؛ و بارها برای تبین جایگاه رفیع اهل بیت(علیه السلام) و اولویت و تقدم خاندان رسالت برای رهبری جامعه، به ایراد سخن پرداخت و با بیان کوبنده خویش خصم را زبون و زمین گیر نمود.
جایگاه رفیع اهل بیت(علیه السلام)
امام در بیانات خویش مقام رفیع و ممتاز اهل بیت(علیه السلام) را مشخص ساخته و منابع علوم و معارف آنان را منبعی فوق بشری معرفی می نماید.
قال (علیه السلام): «لا یقاس بآل محمد(ص) من هذه الامة احد و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا هم اساس الدین و عماد الیقین » (1) :
«احدی از مسلمین قابل قیاس با آل محمد(ص) نیست؛ و ریزه خوران نعمت اهل بیت با آنان برابر نخواهند بود؛ چرا که آنان رکن دین و پایه یقینند».
قال(علیه السلام): «نحن الشعار والاصحاب والخزتة والابواب لاتؤتی البیوت الا من ابوابها فمن اتاها من غیر ابوابها سمی سارقا» (2) :
«ما محرم اسرار حق هستیم و یاران و گنجوران دین، و درهای ورودی اسلام ما اهل بیت هستیم، که به غیر از دزدها، همه از درهای ورودی، داخل خانه می شوند».
قال(علیه السلام): «هم دعائم الاسلام و ولائج الاعتصام، بهم عاد الحق فی نصابه وانزاح الباطل عن مقامه » (3) :
«آل محمد(ص) ارکان دین و پناهگاه مردمند، به وسیله آنها حق به نصاب خود رسید و باطل ریشه کن گردید».
قال(علیه السلام): «انه من مات منکم علی فراشه و هو علی معرفة حقه و حق رسوله و اهل بیته مات شهیدا» (4) :
«هرکس از شما در بستر خود بمیرد، در حالی که به حق خدا و پیامبر و خاندان رسالت آشنا باشد، شهید از دنیا رفته است ».
قال(علیه السلام): «الا ان مثل آل محمد(ص) کمثل نجوم السماء اذا خوی نجم، طلع نجم » (5) :
«خاندان رسالت همانند ستارگان آسمانند که اگر یکی غروب کند دیگری طلوع خواهد کرد».
اولویت خاندان رسالت
امیرالمؤمنین(علیه السلام)، در بیان اولویت اهل بیت و تقدم خاندان رسالت بر دیگران در امر خلافت و جانشینی رسول خدا و رهبری امت اسلامی سخنان نغزی دارد:
قال(علیه السلام): «ان الائمة من قریش غرسوا فی هذا البطن من هاشم لا تصلح علی سواهم و لا تصلح الولاة من غیرهم » (6)
«امامان از قریشند اما نه همه قریش بلکه خصوص تیره بنی هاشم که جامه امامت جز بر تن آنان راست نیاید و کسی غیر آنان شایسته آن نباشند».
قال(علیه السلام): «هم اساس الدین و عماد الیقین... ولهم خصائص حق الولایة و فیهم الوصیة و الوراثة » (7)
«اهل بیت رکن دین و پایه یقینند ... و شرائط ولایت و رهبری در آنها جمع است و پیامبر به ولایت آنها سفارش نموده و آنان کمالات معنوی را از آن حضرت به ارث برده اند».
قال(علیه السلام): «اما الاستبداد علینا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا والاشدون برسول الله(ص) نوطا فانها کانت اثرة شحت علیها نفوس قوم، وسخت عنها نفوس آخرین » (8)
«اما چیره شدن دیگران بر ما در تصاحب امر خلافت، بااینکه ما از نظر نسبت بالاتر و پیوندمان با رسول خدا(ص) محکم تر بود؛ بر خاسته از بخل ورزی عده ای نالایق و سخاوت ورزی (شایستگان خلافت) بود؛ که به خاطر حفظ مصالح عالی دین و امت سکوت نمودند».
مقام رفیع علی(علیه السلام)
اولویت علی(علیه السلام) برای امامت و رهبری جامعه دینی برخاسته از پاکی روح و برخورداری از فضائل و مناقب ویژه ایست که خدای متعال در آن بزرگ جانشین رسول خود به ودیعت نهاده که پی بردن به شایستگی آن حضرت برای زعامت امت اسلامی، معرفت کامل و جامعی نسبت به کمالات معنوی و اجتماعی و سیاسی آنحضرت را می طلبد و برای شناختی شایسته چه سخنی آشناتر و چه راهی مطمئن تر از سخنان خود حضرت چرا که: «الانسان علی نفسه بصیرة »؛ «هر کسی به زوایای شخصیت خود از دیگران آگاهتر است » لذا برای هر چه روشن تر شدن امتیاز امام علی(علیه السلام) در رهبری امت اسلامی بر دیگران؛ فضائل و کمالات ویژه او را در لابلای سخنان حضرتش جستجو می نمائیم.
ایمان راسخ
قال علی(علیه السلام): «وانی لعلی یقین من ربی و غیر شبهة من دینی » (9)
«براستی من به خدای خویش باور دارم و در آئین خود هیچ تردیدی به خود راه نمی دهم ».
قال(علیه السلام): لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا: (10) اگر «پرده های مادی » هم، از معارف غیبی برداشته شود؛ یقین و ایمان کامل من افزون نگردد.
قال(علیه السلام): «ما شککت فی الحق مذاریته »
«از هنگامی که حق را شناخته ام، هرگز در رابطه با آن تردید نکرده ام ».
«قد ساله دغلب الیمانی فقال: هل رایت ربک یا امیرالمؤمنین؟ فقال(علیه السلام): افاعبد مالا اری؟فقال: کیف تراه؟ فقال: لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان ولکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان » (12)
«دغلب یمنی از حضرت سئوال کرد که: آیا پروردگار خود را دیده ای؟ حضرت فرمود: آیا خدایی را که نمی بینم عبادت کنم؟ دغلب گفت: خدا را چگونه دیده ای؟ امام فرمود: چشمها هرگز او را آشکارا نمی بینند؛ اما قلبها با نیروی ایمان وی را درک می کنند».
قال(علیه السلام): «الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک » (13)
«خدایا! من ترا به خاطر بیم از کیفر و عذاب یا به طمع بهشت پرستش نکردم؛ بلکه تو را «چون شایسته عبادت یافتم » پرستیدم ».
علم امام علی(علیه السلام)
قال علی(علیه السلام): «ینحدر عنی السیل و لایرقی الی الطیر» (14)
«سیل دانش ار و جود من سرازیر است و بلندای اندیشه کسی، به اوج شناخت من نمی رسد».
قال(علیه السلام): «لکمیل بن زیاد: یا کمیل بن زیاد...ها ان ههنا لعلما جما (و اشار بیده الی صدره) لو اصبت له حملة » (15) :
«ای کمیل! بدان، که در (سینه) من دانشی است انباشته، اگر افرادی را (شایسته آن) بیابیم ».
قال(علیه السلام): «ایها الناس! سلونی قبل ان تفقدونی فلانا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض » (16) :
«ای مردم! پیش از آنکه مرا از دست بدهید، هرچه می خواهید، بپرسید. چرا که من به راههای آسمان از راههای زمین داناترم ».
قال(علیه السلام): «والله لوشئت ان اخبر کل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شانه لفعلت ...» (17) :
«به خدا سوگند! اگر بخواهم حکایت هر یک از شما را باز می گویم که از کجا آمده، به کجا می رود و همه ویژگیهای او را بیان می کنم ».
قال رسول الله(ص): «علی بن ابی طالب اعلم امتی و اقضاهم ...» (18) :
«علی بن ابی طالب داناترین امت من و شایسته ترین آنها به داوری است ».
قال علی(علیه السلام): «لانا اعلم بالتوراة و اعلم بالانجیل من اهل الانجیل » (19) :
«به راستی من از اهل تورات و انجیل به این دو کتاب آسمانی داناترم ».
عدل علی(علیه السلام)
قال علی(علیه السلام): «والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء؛ لرددته فان فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق » (20) :
«حضرت بعد از رسیدن به خلافت فرمود: «به خدا سوگند! آنچه از (عطایای عثمان) که بیهوده از «بیت المال » بخشیده، بیابم، باز خواهم ستاند؛ گرچه مهریه زنها و بهای کنیزان قرار گرفته باشد. زیرا عدالت باعث گشایش درکارهاست و هر آنکس عدالت بر او گران آید، ظلم و ستم بر او گرانتر خواهد بود».
قال(علیه السلام): «...لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذالله علی العلماء الا یقاروا علی کظة ظالم ولا سغب مظلوم؛ لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکاس اولها» (21) :
«اگر نبود حضور انبوه مردم که به یاریم قیام کرده و حجت را بر من تمام نمودند؛ و عهد و پیمانی که خداوند از علما و دانشمندان «هر جامعه » گرفته که در برابر پر خوری ستمگران و گرسنگی (و محرومیت) ستمدیدگان آرام نگیرند؛ خلافت را رها کرده و از آن صرف نظر می کردم ».
قال(علیه السلام): «الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له، والقوی عندی ضعیف حتی آخذالحق منه » (22)
«انسان ذلیل و «ستمدیده » نزد من عزیز و سر بلند است تا حق او را از ستمگران بستانم و نیرومند ستمگر در برابر من ناتوان و خوار است تا حق دیگران را از او بگیرم ».
قال (علیه السلام): «فانی سمعت رسول الله(ص) یقول فی غیر موطن: «لن تقدس امة لا یؤ خذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متعتع » (23) :
«هر گز به سعادت و خوشبختی نرسد ملتی که در آن حق ضعیفان از زورمندان با صراحت گرفته نشود».
قال(علیه السلام): «اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان ولا التماس شی ء من فضول الحطام و لکن لنردالمعالم من دینک و نظهرالاصلاح فی بلادک فیامن المظلومون من عبادک و تقام المعطلة من حدودک » (24) :
«پروردگارا! تو می دانی (که پذیرفتن رهبری جامعه) نه برای این بود که سلطنتی به دست آوریم و یا از متاع پست دنیا چیزی برای خود گیریم، بلکه (تنها هدف ما) بازگرداندن دین به جامعه و برقراری صلح و آسایش در شهرها بود؛ تا ستمدیدگان آسوده زندگی کنند و احکام شریعت، حیاتی دو باره یابد».
قال(علیه السلام): «والله لان ابیت علی حسک السعدان مسهدا، او اجر فی الاغلال مصفدا، احب الی من ان القی الله و رسوله یوم القیمة ظالما لبعض العباد و غاصبا لشی ء من الحطام » (25) :
«به خدا سوگند! اگرشب را بر روی خارهای «سعدان » بیدار بمانم و یا در زنجیرها بسته و کشیده شوم، برایم محبوب تر است از اینکه خدا و رسولش را در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده، و یا از مال دنیا چیزی را غصب نموده باشم ».
بی اعتنائی به دنیا
قال علی(علیه السلام): «یا دنیا، یا دنیا! الیک عنی ابی تعرضت؟ ام الی تشوقت؟ لا حان حینک هیهات! غری غیری، لا حاجة لی فیک، قد طلقتک ثلاثا لا رجعة فیها! فعیشک قصیر و خطرک یسیر، و املک حقیر» (26)
«ای دنیا! ای دنیا! از من دور شو؛ خود را به من عرضه می کنی؟ یا می خواهی مرابه شوق آوری؟ هر گز! آن زمان که تو در من نفوذ کنی، فرا نرسد. از من دور شو و دیگری را فریب ده، من نیازی به تو ندارم و تو را سه طلاقه کرده ام که رجوعی در آن نیست ».
قال(علیه السلام): «والله لدنیاکم هذه اهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم » (27) :
«به خدا سوگند! دنیای شما در نظر من از استخوان خوک «در دست شخص جذامی » پست تر است ».
قال(علیه السلام): «ان دنیا کم عندی لاهون من و رقة فی فم جرادة تقضمها، ما لعلی و لنعیم یفنی ولذة لا تبقی » (28) :
«دنیای شما نزد من «از برگ جویده شده در دهان ملخ » پستراست ».
قال(علیه السلام): «ولؤشئت لا هتدیت الطریق الی مصفی هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز، و لکن هیهات ان یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی تغیر الاطعمة و لعل بالحجاز اوالیمامة من لا طمع له فی القرص ولا عهد له بالشبع » (29) :
«اگر می خواستم از عسل خالص و مغز گندم برای خود خوراک، و از بافته های ابریشم، لباس تهیه می کردم. اما دور باد! که هوی و هوس بر من غلبه کند و حرص و طمع بر انتخاب غذاهای لذیذ وادارم نماید، درحالیکه شاید در سر زمین «حجاز» یا «یمامه » کسی باشد که نه قرص نانی داشته و نه شکم سیری ».
قال(علیه السلام): «وایم الله «استثنی فیها بمشیة الله »، لاروضن نفسی ریاضة تهش معها الی القرص اذ قدرت علیه مطعوما و تقنع بالملح مادوما» (30) :
«به خدا سوگند! که به خواست او، نفس خویش را چنان ورزیده سازم و گرسنگی دهم که به قرص نان و نمکی قانع باشد».
قال(علیه السلام): «والله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لاادخرت من غنائمها وفرا ولا اعددت لبالی ثوبی طمرا ولاحزت من ارضها شبرا» (31) :
«به خدا سوگند! من از دنیای شما، طلا و نقره ای نیندوختم و از ثروتهای آن مالی ذخیره نکردم و برای لباس کهنه ام «بدلی تهیه ننمودم، و از زمین آن «حتی یک وجب » اختیار نکردم ».
قال الباقر(علیه السلام): «و لقد ولی خمس سنین و ما و ضع آجرة علی آجرة...و لا اقطع قطیعا و لا اورث بیضاء و لا حمزاء» (32) :
«علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت خود نه خانه ای ساخت و نه زمینی را به خود اختصاص داد و نه ثروتی (از طلا و نقره) به ارث گذاشت ».
قال(علیه السلام): «قبض علی(علیه السلام) و علیه دین ثمانماة الف درهم » (33) :
«علی(علیه السلام) از دنیا رفت در حالی که هشتصد هزار در هم، بدهکار بود».
قال علی(علیه السلام): «والله لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها» (34) :
«به خدا سوگند! آنقدر پیراهن خود را وصله زدم، که از وصله کننده آن خجالت کشیدم ».
پایداری در اقامه حق
قال(علیه السلام): «ما ضعفت ولا جبنت ولا خنت و ایم الله لابقرن الباطل حتی اخرج الحق من خاصرته » (35) :
«هر گز ضعیف و ناتوان نشده و نترسیدم و خیانت و سستی - در کار اسلام و مسلمین - نکرده ام و سوگند به خدا، باطل را می شکافم تا حق را از پهلوی آن بیرون بیاورم ».
قال(علیه السلام): «انی والله لو لقیتهم واحدا و هم طلاع الارض کلها ما بالیت و لا استوحشت » (36) :
«به خدا سوگند! اگر به تنهایی با (دشمنان) روبرو شوم، در حالی که تمام زمین را پرکرده باشند، نمی ترسم و (از نبرد با آنها) باکی به خود راه نمی دهم ».
قال(علیه السلام): «انا وضعت فی الصغر بکلا کل العرب وکسرت نواجم قرون ربیعة و مضر» (37)
«من در نوجوانی بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخه های بلند درخت قبیله «ربیعه » و «مضر» را در هم شکستم ».
قال(علیه السلام): «والله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها و لو امکنت الفرص من رقابها لسارعت الیها» (38)
«به خدا سوگند اگر تمام قوم عرب به جنگ با من اجتماع کنند من از نبرد روی نگردانم و اگر فرصتی مناسبی به دستم آید به سوی آنان می شتابم و نابودشان می کنم ».
قال(علیه السلام): «ولعمری ما علی من قتال من خالف الحق وخابط الغی من ادهان ولا ایهان » (39)
«به جان خودم سوگند! که در مبارزه با مخالفان حق و کسانی که در گمراهی غوطه ورند، درنگ و سستی نخواهم کرد».
عشق و شهادت
قال علی(علیه السلام): «انی الی لقاءالله لمشتاق و حسن ثوابه لمنتظر راج » (40)
«همانا، من به ملاقات پروردگار مشتاق و به پاداش نیکوی او امیدوارم ».
قال(علیه السلام): «والذی نفس بن ابی طالب بیده لالف ضربة بالسیف اهون علی من میتة علی الفراش فی غیر طاعة الله ». (41)
«قسم به خدایی که جانم به دست اوست تحمل هزار ضربه شمشیر (در راه خدا) برای من آسان تر است از مرگ در بستری که در راه طاعت خدا نباشد».
قال(علیه السلام): «والله لابن ابی طالب انس بالموت من الطفل بثدی امه ». (42)
«به خدا سوگند! علاقه فرزند ابی طالب به شهادت در راه خدا، بالاتر از علاقه طفل به شیر پستان مادر است.»
قال(علیه السلام): «ماکنت الا کقارب و رد وطالب وجد» (43)
«سرور من به هنگام شهادت، همانند شادی تشنه ای است که، ناگهان به (چشمه) آبی برسد و یا گم کرده ای که گمشده خود را بیابد».
قال(علیه السلام): «لولا طمعی عند لقائی عدوی فی الشهادة و توطینی نفسی علی المنیة لاحببت الا القی مع هؤلآء یوما واحدا، و لا التقی بهم ابدا» (44)
«به خدا سوگند! اگر به هنگام پیکار، خود را برای مرگ در راه خدا آماده نساخته بودم، دوست نداشتم حتی یک روز با این مردم روبه رو شوم و با آنها ملاقات کنم ».
قال(علیه السلام): «نسال الله منازل الشهداء و معایشة السعداء، و مرافقة الانبیاء» (45)
«از خدا می خواهم که درجات شهیدان، و زندگی سعادتمندان و همنشینی پیامبران را به ما عنایت کند».
پی نوشتها:
1- نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 2.
2- نهج البلاغه، خطبه 154.
3- نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 239.
4- همان «عبده »، خطبه 185.
5- همان، خطبه 96.
6- نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 144.
7- همان، خطبه 2
8- همان، خطبه 162.
9- نهج البلاغه فیض، خطبه 22.
10- بحار، ج 69، ص 209.
11- همان، خطبه 96
12- نهج البلاغه صبحی صالح، کلام 179.
13- بحار، ج 41، ص 14
14- نهج البلاغه فیض، خطبه 3
15- همان، حکمت 139.
16- همان خطبه 231.
17- همان، خطبه 174.
18- بحار، ج 40، ص 144.
19- همان، ج 40، ص 137.
20- نهج البلاغه صبحی صالح، کلام 15.
21- همان خطبه 3.
22- همان، کلام،37.
23- همان، نامه 53.
24- نهج البلاغه، خطبه 131.
25- همان، کلام 224.
26- نهج البلاغه صبحی صالح، کلمات قصار، ش 77.
27- همان، ش 236.
28- همان، ش 224.
29- همان، نامه 45.
30- نهج البلاغه، نامه 45.
31- همان.
32- بحار، ج 40، ص 322.
33- همان، ص 338.
34- نهج البلاغه، نامه 45.
35- نهج البلاغه فیض، خطبه 103.
36- نهج البلاغه صبحی صالح، نامه 62.
37- نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 192.
38- نهج البلاغه فیض، نامه 45.
39- همان، خطبه 24.
40- نهج البلاغه صبحی صالح، نامه 62.
41- همان، خطبه 123.
42- همان، خطبه 5.
43- همان، نامه 23.
44- همان، نامه 35.
45- همان، خطبه 23.
منبع: الیاس محمد بیگی ، فرهنگ كوثر ؛ دی1377، شماره 22؛ص 11.